هستم!!
حالا من این وسط کلی استرس گرفتم چیزی که برای بیماریم مثل سم می مونه و فکرم داره هزار راه میره و نگرانم تا الان هم دو هفته صبر کردم اما با این نشونه ها هر چند جزیی اما مستمر نمی تونم تا آخر ژانویه که نوبتمه صبر کنم و همه تلاشم اینه که هرچه زودتربرم پیش دکتر متخصمم و اون بتونه با بررسی و رسیدگی اگه قرار مشکلی پیش بیاد جلوش رو بگیره حالا اگه اینا همکاری نکنند که من زودتر دکترم رو ببینم و بیماریم یه موقع تو این انتظار فعال بشه دیگه خر بیار و باقالی بار کن.هر دفعه می خوام بحث مریضی و دکتر و این حرفها رو نکنم یکدفعه درد ودلام لبریز می شه و بی اختیار بازم حرفش رو می زنم .
چند قسمت از سریال خانه سبز رو دیدم غیر از قشنگی بعضی دیالوگها که حالا معنیشون رو بهتر می فهمم چون خودم هم وارد زندگی مشترک شدم یک حس قشنگ دیگه ای که با دیدن این سریال بهم دست میده یاد آوری خاطرات شیرین اون سالهاست خاطرات با هم بودن در کنار خانواده بودنه اون سالها که من یک دختر دبیرستانی خرخون و سلامت و بی غصه بودم . هر چی می خوام از تو مود غمگین بیام بیرون نمی شه و غصه ها هی میان خودشون رو نشون میدن.غصه های بی ادبه وقت نشناس!!!
اصلا بحث رو عوض می کنم . یک بحث مثلا شاد !!جمعه قراره بریم پارتی منم دیروز رفتم حسابی خرید درمانی کردم و یک سری چیز میز هم برای این پارتی گرفتم با اینکه یک عالمه لباس و کفش تو کمد دارم که هنوز به خیلی هاشون دست نزدم یعنی همین جور مستقیم از مغازه رفته تو کمدم و بایگانی شده اما خوب وقتی یک چیز تازه و خوشگل هم می بینم نمی تونم ازش بگذرم و زودی می خرمش فکر کنم این هم یک جور مریضی باشه نه؟؟ بهر حال خدا شفام بده!!!.اینا رو هم دیروز گرفتم که برای این پارتی بپوشم کمی تا قسمتی هم جیب درد گرفتم که البته فدای سرم دوست ندارم تو این عمر دو روزه این چیزا به دلم بمونه !! یک لباس خوشگل برای زیر جلیقه از قبل داشتم و یک چکمه پاشنه بلند گوگولی هم دارم که ماه قبل گرفتم و عکسش رو هم گذاشتم که با اینا ست می شه ! خلاصه دیگه اگه کسی از خواننده های این وبلاگ اومد این پارتیه و یک خانوم خوشگل با این تیپ دید شک نکنه که منم!
پ.ن:غنچه جون آدرس وبلاگت رو اشتباهی برام گذاشتی نتونستم بهت سر بزنم.